توی زنجان منتظر اتوبوسی بودم که ما را به تهران برساند. چند سرباز و مسافر شخصی هم حضور داشتند. کاپشن و شلوار خاصی پوشیده بود. همینطور که بسمت من می آمد وراندازش کردم. فکر کردم از نیروهای مخصوص است. پرسید اتوبوس تهران نیامد؟گفتم: نه منتظریم. احساس کردم صدایش آشناست. بلافاصله ذهنم رفت به شبی که آخرین ایستگاه قبل از سه راه مرگ از قایق پیاده شدیم. با اینکه منور می زدند، یه جورایی دور و برمان تقریبا تارک بود.

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

کودک شناسی ام.ام.دی:پوشاک شیک پوشان ♡گاه نوشت های من♡ Ajenna جوا موزیک قالب و افزونه وردپرس مجله ي پوست ، مو و زيبايي آوا کلیپ بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد. ابوالقاسم کریمی(Abolghasem Karimi) George